ذعفلغتنامه دهخداذعف . [ ذَ ] (ع ص ، اِ) ذعاف . سم ّساعت . زهر که در ساعت کشد. زهر مطلق . || حیةٌ ذعف اللّعاب ؛ مار در جای کش . مار جابجا کشنده .
ذعفلغتنامه دهخداذعف . [ ذَ ] (ع مص ) زهر دادن . کسی را زهر خورانیدن . زهر در طعام کردن . سم دادن . مسموم کردن . دواخور کردن . چیزخور کردن .
ضعفدیکشنری عربی به فارسیزيان , بي فايدگي , وضع نامساعد , اشکال , دو برابر , دوتا , جفت , دولا , دوسر , المثني , همزاد , دوبرابر کردن , مضاعف کردن , دولا کردن , تاکردن , سستي , ضعف اخلا
ضعفلغتنامه دهخداضعف . [ ض ِ ] (ع اِ) یک مثل چیز و ضِعْفاه دو مثل آن . یا ضعف مانند چیزی است هر قدر که زیاده باشد، و منه یقال : لک ضِعفه و یریدون مِثلیه او ثلثة امثاله لأنه زیا
ذأفانلغتنامه دهخداذأفان . [ ذَءْ ] (ع اِ) مرگ . || (مص ) مردن . || (ص ، اِ) زهر هلاهل و کشنده .الذِئْفان ، الذُؤْفَان ، الذَیْفَان ، الذَیَفَان .
ذافنبداسلغتنامه دهخداذافنبداس . [ ف ِ ن ُ] (معرب ، اِ) داود انطاکی در تذکره گوید: آن را به مغرب مازریون گویند و هم مازره نامند. و آن گیاهی است با برگهای پهن و گلی سپید و حبی خردتر ا
ذعافلغتنامه دهخداذعاف . [ ذُ ] (ع ص ، اِ) ذَعف . سم ّ ساعة؛ زهر که در ساعت بکشد یا عام است یعنی زهر مطلق . زهر قاتل . زهر کشنده . (مهذب الاسماء). ج ، ذُعُف . || موت ذعاف ؛ مرگ ش
مذعفلغتنامه دهخدامذعف .[ م ُ ع ِ ] (ع ص ) موت مذعف ؛ مرگ زودکش . (منتهی الارب ).ذعاف . مرگ سریع. (یادداشت مؤلف ) (از متن اللغة). ذعف . (متن اللغة). موت مهلک سریع. (از اقرب المو
مرگلغتنامه دهخدامرگ . [ م َ ] (اِ) اسم از مردن .مردن . (برهان ) (آنندراج ). باطل شدن قوت حیوانی و حرارت غریزی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). فنای حیات و نیست شدن زندگانی و موت و وفات