ززلغتنامه دهخدازز. [ زَزز ] (ع مص ) سیلی زدن . (منتهی الارب ): ززه ززا از باب نصر؛ سیلی زد او را و بر پشت گردن وی زد. (ناظم الاطباء). رجوع به دزی ج 1 ص 590 و 591 شود.
ذوالزراعینلغتنامه دهخداذوالزراعین . [ ذُزْ زِ ع َ ] (اِخ ) لقب منبهر شاعر است و نام او مالک بن حارث است .
ذوالزرینلغتنامه دهخداذوالزرین . [ ذُزْ زِرْ رَی ْ ] (اِخ ) لقب سفیان بن مُلجم یا مَلَجّج قروی است . (از منتهی الارب ).
ذوالزبیبتینلغتنامه دهخداذوالزبیبتین . [ ذُزْ زَ بی ب َ ت َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) مار که دو نقطه ٔ سیاه دارد بر زبر چشم . (مهذب الاسماء). ماری که دو خال سیاه بالای دو چشم دارد. (منتهی
ذوالزوائدلغتنامه دهخداذوالزوائد. [ ذُزْ زَ ءِ ] (اِخ ) الجهنی . صحابی است و روایتی از رسول صلوات اﷲ علیه دارد که به حجةالوداع استماع کرده است . لکن نام او در جائی ضبط نشده است . (الم