ذریاتلغتنامه دهخداذریات . [ ذُرْ ری یا ] (ع اِ) ج ِ ذریّة : دیگر روز ابلیس بصحرا بیرون رفت و تختی از آهن بنهاد و از ذریات خود یکی را بنشاند. (قصص الانبیاء ص 132).همچو آن ابلیس و
زاد و ذریاتلغتنامه دهخدازاد و ذریات . [ دُ ذُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اولاد و احفاد. زه و زاد. زاد و رود. رجوع به زاد شود.
ذُرِّيَّاتِنَافرهنگ واژگان قرآننسلها يمان (ذرية در اصل به معناي فرزندان خردسال است ، ولي در استعمالهاي متعارف در خردسالان و بزرگسالان هر دو استعمال ميشود ، هم در يک نفر به کار ميرود ، و هم در
ذُرِّيَّاتِهِمْفرهنگ واژگان قرآننسلشان (ذرية در اصل به معناي فرزندان خردسال است ، ولي در استعمالهاي متعارف در خردسالان و بزرگسالان هر دو استعمال ميشود ، هم در يک نفر به کار ميرود ، و هم در چند
زاد و ذریاتلغتنامه دهخدازاد و ذریات . [ دُ ذُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اولاد و احفاد. زه و زاد. زاد و رود. رجوع به زاد شود.
حجر ذی رعینلغتنامه دهخداحجر ذی رعین . [ ح َ رِ رُ ع َ ] (اِخ ) پدر قبیله ای است . از آن قبیله است عباس تابعی ابن خلید و عقیل بن باقل و قیس بن ابی یزید و هشام بن حمید و ذریات وی .(منتهی
زاد و رودلغتنامه دهخدازاد و رود. [ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اولاد و فرزندان . (فرهنگ رازی ). زاد و ذریات . زه و زاد. رجوع به زاد شود.
اصحاب شماللغتنامه دهخدااصحاب شمال . [ اَ ب ِ ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دوزخیان . (غیاث ). مردمان و اصحاب دست چپ . (ابوالفتوح رازی ). یعنی دوزخیان و اصحاب الشمال یاران دست چ