ذروحلغتنامه دهخداذروح . [ ذُرْ رو / ذُ ] (ع اِ) باغوجه . (زمخشری ). کوژخار. (مهذب الاسماء). کاغنه . (زمخشری ). آله کلو. (ریاض الأدویة). دکلوک . باغوچه . عروسک . (دهار) (زمخشری
زروحلغتنامه دهخدازروح . [ زَ وَ ] (ع اِ) پشته ٔ خرد یا پشته ٔ پهنا پست یا ریگ توده ٔ کج . زروحة. ج ، زراوح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ضروحلغتنامه دهخداضروح . [ ض َ ] (ع ص ) ستور لگدزن . (منتخب اللغات ). اسب لگدزن . (مهذب الاسماء). اسپ بسیار لگدزن . اسپ دست و پا زننده ، یا عام است . || قوس ضروح ؛ کمان نیک دوران
ذروةلغتنامه دهخداذروة. [ ذِرْ وَ ] (اِخ ) یاقوت در معجم البلدان از نصر روایت کند که ذروة مکانی است حجازی از دیار غطفان و بعضی گفته اند آبی است بنی مرةبن عوف را. و ازهری گوید:ذرو
ذروةلغتنامه دهخداذروة. [ ذِرْ وَ / ذُرْ وَ ] (ع اِ) سرکوه . (دهار) (مهذب الاسماء). بالای کوه . قلّة. || در سر مردم ، چکاد. تارک . || سر کوهان اشتر. (مهذب الاسماء). || مال بسیار.
ذروةلغتنامه دهخداذروة. [ ذِرْ وَ ] (اِخ ) یاقوت در معجم البلدان از نصر روایت کند که ذروة مکانی است حجازی از دیار غطفان و بعضی گفته اند آبی است بنی مرةبن عوف را. و ازهری گوید:ذرو