ذراتلغتنامه دهخداذرات . [ ذَرْرا ] (ع اِ) ج ِ ذرّة : انعامش از شمار گذشته است و چون توان ذرات آفتاب فلک را شمار کرد. خاقانی .جمله ٔ ذرات عالم گوش گشت تا تو فرمائی هر آن فرمان که
ذراتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= ذره ذرات آلفا: (فیزیک) ذراتی هستند دارای بار مثبت الکتریکی که از رادیوم ساطع میشوند.
زراتلغتنامه دهخدازرات . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان فرمشکان است که در بخش سروستان شهرستان شیراز واقع است و 230 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
زراطلغتنامه دهخدازراط. [ زِ ] (ع اِ) راه . (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لغتی است در صراط. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ضراطلغتنامه دهخداضراط. [ ض ُ ] (ع اِ) تیز. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). آواز تیز. (منتهی الارب ). ضِرطه . ضرط. ریحی که به آواز از اسفل شکم برآید. (غیاث ) (آنندراج ). بادی که