ذوقلغتنامه دهخداذوق . [ ذَ ] (ع مص ) چشیدن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (دستور اللغه ٔ ادیب نطنزی ). ذَواق . مذاق . مذاقة. چاشنی گرفتن . || آزمودن مزه ٔ چیزی . امتحان
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) حلّی و او جمال الدین ابوالعباس احمدبن شمس الدین محمدبن فهد اسدی حلی ساکن حله ٔ سیفیه و حائر شریف است حیّاً و میتاً و او در فضل و اتقان و
رایج هندوستانیلغتنامه دهخدارایج هندوستانی . [ ی ِ ج ِ هَِ ] (اِخ ) اسمش میرمحمدعلی و از بزرگان سادات سیالکوت از شهرهای هندوستان بود. گویند مرد صاحب حالی بود و در نهایت زهد و ذوق و قناعت و
پنج حسلغتنامه دهخداپنج حس . [ پ َ ح ِس س ] (اِ مرکب ) پنج قوتهای دریافت و آن سمع است و بصر و شم و ذوق و لمس . حواس خمسه : کان دین را مایه ای همچون بدن را پنج حس لشکری مر ملک عز را