bangدیکشنری انگلیسی به فارسیانفجار، صدای بلند یا محکم، چتر زلف، ضربت سنگین، بستن، محکم زدن، چتری بریدن
زبدانیلغتنامه دهخدازبدانی . [ زَ ب َ ] (اِخ ) عدل اهل زبدانی کوره ٔ میان دمشق و بعلبک و عهده دار رسالت میان صلاح الدین یوسف بن ایوب و فرنگ بود. وی دارای سیرتی پسندیده نبود و شهاب