ذات العرارلغتنامه دهخداذات العرار. [ تُل ْ ع َ ] (اِخ ) نام موضعی است در شعر و عَرار گیاهی است خوشبوی .
ذات العراقیبلغتنامه دهخداذات العراقیب . [ تُل ْ ع َ] (اِخ ) صخره ای و بقولی رملی به بلاد عمروبن تمیم .
ذات العرارلغتنامه دهخداذات العرار. [ تُل ْ ع َ ] (اِخ ) نام موضعی است در شعر و عَرار گیاهی است خوشبوی .
ذات العراقیبلغتنامه دهخداذات العراقیب . [ تُل ْ ع َ] (اِخ ) صخره ای و بقولی رملی به بلاد عمروبن تمیم .
ذوقارلغتنامه دهخداذوقار. (اِخ ) آبی یا وضعی است میان کوفه و واسط بنوبکربن وائل را. یاقوت در معجم البلدان از سکونی روایت کند که قراقر و حنوقراقر و حنوذی قار و ذات العجرم و بطحاء ک
طلحةلغتنامه دهخداطلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن خلف بن السعد خزاعی . طلحةالطلحات و از بخشندگان بنام عرب در دوران اسلامی است . پدرش عبداﷲبن خلف مکنی به ابوطلحة در دیوان بصره