ذات الریةلغتنامه دهخداذات الریة. [ تُرْری ی َ ] (ع اِ مرکب ) درد شُش . (مهذب الاسماء). آماس شش . التهاب و آماسی در شش با درد و سرفه و تب و تنگی نفس . و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید
صدرلغتنامه دهخداصدر. [ص َ ] (ع اِ) بالای مجلس . طرف بالا : مرا با خویشتن در صدر بنشاند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 142).سخن چون منش پیش خواندم بفخربصدر اندر آمد ز صف النعال . ناصرخس
حجابلغتنامه دهخداحجاب . [ ح ِ ] (ع مص ) در پرده کردن . حجب . || بازداشتن از درآمدن . (منتهی الارب ). بازداشتن . (دهار) (زوزنی ). || روگیری . عفاف . حیا. شرم کردن : مرا بعرض تمنا
بلالغتنامه دهخدابلا. [ ب َ ] (از ع ، اِ) بلاء. آزمایش . (ناظم الاطباء). آزمایش . آزمون . امتحان . (فرهنگ فارسی معین ). بَلوی . بَلیّة. مِحنة : اندر بلای سخت پدید آیدفضل و بزرگو
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) جرجانی (سید...) بن حسن بن محمدبن محمودبن احمد حسینی مکنی به ابوابراهیم و ابوالفضائل و ملقب به زین الدین (یا شرف الدین ). در نامه ٔ دانشو