ذآلةلغتنامه دهخداذآلة. [ ذُ ل َ ](ع اِ) گرگ . ذئب . ج ، ذئلان ، ذؤُلان . || (اِخ ) نام مردی است . و رجوع به ذوءاله و ذوءالة شود.
زالةلغتنامه دهخدازالة. [ زال ْ ل َ ] (اِخ ) از شهرهای طرابلس (مغرب ادنی قدیم ) بوده است . رجوع به معجم الخریطة التاریخیة للممالک الاسلامیه ص 101 شود.
زعلةلغتنامه دهخدازعلة. [ زَ ل َ ] (ع ص ، اِ) آنکه در یک سال بچه دهد و در سال دوم نه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). که در یک سال بچه دهد و در سال دوم ندهد. (ناظم الاطباء) (آنندراج
ضالةلغتنامه دهخداضالة. [ ضال ْ ل َ ] (ع ص ) شتر که بی شبان و صاحب در جای هلاک باشد. (منتهی الارب ). گمشده (مذکر و مؤنث در وی یکسانست ). (منتهی الارب ) (دهار). گم گشته از حیوان
ضالةلغتنامه دهخداضالة. [ ل َ ] (ع اِ) یک بنه ٔ ضال باشد یعنی از کُنار دشتی . || سلاح هرچه باشد یا تیر خاصةً.
ذألانلغتنامه دهخداذألان . [ ذَ ءَ ] (ع مص ) ذأل . سبک رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). خرامیدن . سبک و نرم رفتن . || سرعت کردن . || پویه ٔ گرگ . ج ، ذآلین ، ذآلیل . و این نادر است
ذأمةلغتنامه دهخداذأمة. [ ذَءْ م َ ] (ع اِ) سخن . گفتار. کلمه : ماسمعت له ذأمةً؛ ای کلمةً. لام تا کام نگفت .
گرگلغتنامه دهخداگرگ . [ گ ُ ] (اِ) پارسی باستان ورکانا ، اوستایی وهرکه (گرگ )، پهلوی گورگ ، هندی باستان ورکه (گرگ )، ارمنی گل ، کاشانی ور، ورگ ، ورگ ، مازندرانی وُرگ ، کردی ورگ
ذلغتنامه دهخداذ. (حرف ) حرف نهم است از حروف الفبای عرب و یازدهم از الفبای فارسی و بیست و پنجم از حروف ابجد و در حساب جمّل آن را به هفتصد دارند. و نام آن ذال است و گاه برای اس