دیومشنگلغتنامه دهخدادیومشنگ . [ وْ م َ ش َ ] (اِ مرکب ) گاو مشنگ و آن نوعی از حبوب باشد که چون پوست آن را بکنند به عدس مقشر ماند. (از برهان ) (انجمن آرا). نوعی از حبوب که پوست کنده
دومنشورbiprismواژههای مصوب فرهنگستانمنشوری با زاویۀ رأس نزدیک به 180 درجه که دو تصویر تشکیل میدهد و میتواند نوارهای تداخلی ایجاد کند
دیومشنگلغتنامه دهخدادیومشنگ . [ وْ م َ ش َ ] (اِ مرکب ) گاو مشنگ و آن نوعی از حبوب باشد که چون پوست آن را بکنند به عدس مقشر ماند. (از برهان ) (انجمن آرا). نوعی از حبوب که پوست کنده
حشملغتنامه دهخداحشم . [ ح َ ش َ ] (اِخ ) هندی شاعر فارسی زبان و نامش حسن است و دیوانش در کتابخانه ٔ مجلس شواری ملی موجود است . (فهرست ج 3 ص 246) (ذریعه ج 9 ص 256).
بسیجلغتنامه دهخدابسیج . [ ب َ ] (اِخ ) نام شاعری که بنا بنقل مؤلف الذریعه منتخبات دیوانش در هفتاد صفحه در ایران به چاپ رسیده است . رجوع به الذریعه ج 9 ص 137 شود.