دیولاخلغتنامه دهخدادیولاخ . [ وْ ] (اِ مرکب ) (از: دیو + لاخ ، لیک لهجه ٔ آذری ). (یادداشت مؤلف ). جا و مقام دیو را گویند چه لاخ معنی مکان است همچو سنگلاخ و رودلاخ . (برهان ). یعنی مکان دیو، چه لاخ بمعنی جای و مکان و این بیشتر به ترکیب گفته مانند سنگلاخ و رودلاخ واهرمن لاخ . (آنندراج ). مسکن د
دیولاخفرهنگ فارسی عمید۱. دیوگاه؛ جای دیوان.۲. بیابان وسیع و هولناک و دور از آبادی: ◻︎ در تف این بادیهٴ دیولاخ / خانهٴ دل تنگ و غم دل فراخ (نظامی۱: ۶۷).
دولاخلغتنامه دهخدادولاخ . [ دُ / دو ] (اِ) غبار و گرد و خاک . (ناظم الاطباء). در تداول عامه ٔ جنوب خراسان دولَخ گویند.
دولخلغتنامه دهخدادولخ . [ ل َ ] (اِ) دولاخ . در تداول عامه ٔ گناباد. خراسان به معنی گرد و غبار است . (یادداشت لغت نامه ).
نشیب لاخلغتنامه دهخدانشیب لاخ . [ ن ِ / ن َ ] (اِ مرکب ) از عالم [ از قبیل ] سنگلاخ و دیولاخ است . (از آنندراج ).
دیوگاهلغتنامه دهخدادیوگاه . [ وْ ] (اِ مرکب ) دیوجای . دیوبند. جایگاه دیو. دیوکده . دیوخان . دیولاخ . مکان بودن دیو. (آنندراج ). || کنایه از دنیا. (آنندراج ) : راست روی پیشه کن همچو شهاب سپهربو که ازین دیوگاه جان بسلامت بری . میرخسرو.<br