دیوثلغتنامه دهخدادیوث . [ دَی ْ یو ] (ع ص ) قواد. دیبوب . آنکه مردان را بر زن خود وارد کند. آنکه درباره ٔ زن خود حسادت و غیرت نداشته باشد. این واژه از زبان سریانی است و معرب شده
دیوثیلغتنامه دهخدادیوثی . [ دَی ْ یو ] (حامص )حالت و عمل دیوث . بی غیرتی درباره ٔ زن خویش و حریف دادن وی . (ناظم الاطباء). قرمساقی . قیادت . زن بمزدی .
دیوثیلغتنامه دهخدادیوثی . [ دَی ْ یو ] (حامص )حالت و عمل دیوث . بی غیرتی درباره ٔ زن خویش و حریف دادن وی . (ناظم الاطباء). قرمساقی . قیادت . زن بمزدی .