دوبندیلغتنامه دهخدادوبندی . [ دُ ب َ ] (اِ مرکب ) در لهجه ٔ امروز آذربایجان کفش را گویند. نوعی کفش بنددار زنانه .
دیوبندلغتنامه دهخدادیوبند. [ وْ ب َ ] (نف مرکب ) بندکننده ٔ دیو. آنکه دیوان را به بند آورد. آنکه دیو رامغلوب و مقهور سازد و بند کند. || کنایه از پهلوان و دلیر و شجاع است چون رستم
دیوبندفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آنکه دیو را ببندد و دربند کند.۲. لقب تهمورث پادشاه سوم پیشدادی.
زورمندیلغتنامه دهخدازورمندی . [ م َ ] (حامص مرکب ) (از: زورمند +ی ، پسوند مصدری ) قوت . نیرومندی . توانایی . اعمال زورو فشار. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). دارای زور و نیرو بودن . زورآو
فرشتهلغتنامه دهخدافرشته . [ ف ِ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) فریشته . در زبان سنسکریت پرشیته و مرکب از پر و اش به معنی سفیر، در فارسی باستان فرائیشته ، در اوستا فرائشته ، ارمنی عاریتی و د
دیوبندلغتنامه دهخدادیوبند. [ وْ ب َ ] (نف مرکب ) بندکننده ٔ دیو. آنکه دیوان را به بند آورد. آنکه دیو رامغلوب و مقهور سازد و بند کند. || کنایه از پهلوان و دلیر و شجاع است چون رستم
دیولغتنامه دهخدادیو. [ وْ ] (اِ) نوعی از شیاطین . (برهان ). شیطان و ابلیس . (ناظم الاطباء). شیطان . (ترجمان القرآن ). آهرمن . (فرهنگ اسدی طوسی ). اهرمن : بکار آور آن دانشی کت خ
دوبندیلغتنامه دهخدادوبندی . [ دُ ب َ ] (اِ مرکب ) در لهجه ٔ امروز آذربایجان کفش را گویند. نوعی کفش بنددار زنانه .