دین دارفرهنگ انتشارات معین(ص فا.) 1 - کسی که دارای دین و آیینی باشد، متدین . 2 - متدین به دین اسلام . 3 - متقی ، با تقوی .
دین دارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. دارای دین و آیین.۲. کسی که به قوانین و قواعد دین و مذهب عمل کند؛ متدّین.
دیندارفرهنگ نامها(تلفظ: din dār) آن که به مبانی دینی اعتقاد دارد و به دستورهای آن عمل میکند ، متدین .
دیندارلغتنامه دهخدادیندار. (اِخ ) نام قدیمی شهر شاپور. این نام در مآخذ قدیم و جدید به اختلاف «دین دلاء»، «دیندار»، «دنبلا» ضبط شده است بدین شرح : بشاور از اقلیم سیم است طولش از جز
دهن دارلغتنامه دهخدادهن دار. [ دَ هََ ] (نف مرکب ) زبان آور. سرزبان دار. که مقاصد خود با کمال جرأت و رک و بی ترس تواند ادا کرد. آنکه سخنان خویش را بی هراس و کمی بی شرمی گوید. (یاد
صاعد مازندرانیلغتنامه دهخداصاعد مازندرانی . [ ع ِ دِ زَ دَ ] (اِخ )شیخ منتجب الدین در فهرست ، وی را از رجال شیعه شمرده و گوید قاضی صاعدبن منصوربن صاعد، فقیهی دین دار است . رجوع به روضات ص
تدینلغتنامه دهخداتدین . [ ت َ دَی ْ ی ُ ] (ع مص )دیندار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد) (المنجد). دین دار شدن و راستکار شدن . (منتهی الا
تنگ آستینلغتنامه دهخداتنگ آستین . [ ت َ] (ص مرکب ) مفلس و تهی دست و بی نوا. || دین دار. (ناظم الاطباء). وحید در حاشیه ٔ خسرو و شیرین نظامی ص 43 آرد: تنگ آستین بودن ؛ کنایه از عصمت و