دینارلغتنامه دهخدادینار. (اِ) از کلمه ٔ دِنّار مشتق شده است نون اول را بدل به «یاء» کردند تا بمصدرهائی که بر وزن فعال می آید چون کذاب اشتباه نشود مانند قوله تعالی : و کذبوا بآیات
دینارلغتنامه دهخدادینار. (اِخ ) (... ملک ) یا ملک دینار نام یکی از امراء غز بوده است و او را دو پسر بنام عجم شاه و فرخ شاه بوده است . وفات او یکشنبه نهم ذی القعده سال 591 هَ . ق
دینارلغتنامه دهخدادینار. (اِخ ) (درب ...) نام محلی به بغداد که ابوسعد بدانجا منسوب است . (از معجم البلدان ).
دینارلغتنامه دهخدادینار. (اِخ ) (دره ٔ...) نام کوهی بوده است که امروز دینا میگویند و جزء سوادکوه است . (تعلیقات فیاض بر تاریخ بیهقی ص 449) : و در راه سرما و بادی بود سخت بنیرو خا
دین آرلغتنامه دهخدادین آر. (نف مرکب ) (از: دین + آر، آورنده ) دین آورنده . پیمبر : مسیحای دین آر، اگر کشته شدنه فر جهاندار ازو گشته شد.فردوسی .
دینار آل برمکلغتنامه دهخدادینار آل برمک . [ رِ ل ِ ب َ م َ ] (اِخ ) لقب ابراهیم بن یحیی بن خالد برمکی . چون چهره ٔ زیبایی داشت وی را به دینار آل برمک میخواندند و در نوزده سالگی در گذشته
دینار بیعتیلغتنامه دهخدادینار بیعتی . [ رِ ب َ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زری که در بیعت می دادند : چون سپاه سست کاری ایشان همی دیدند و دینار بیعتی بدیشان رسید خاموش کردند. (تاریخ س
دینار حجاملغتنامه دهخدادینار حجام . [ رِ ح َج ْ جا ](اِخ ) ابوطالب الضبی تابعی است . (یادداشت مؤلف ).
دینار زرلغتنامه دهخدادینار زر. [ رِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دینار که از زر باشد. مسکوک زرین : یکی صاع زرین گونه نگاربرابر به دینار زر ده هزار.فردوسی .
دینار عالیلغتنامه دهخدادینار عالی . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خانمیرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد. با 62 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).