دیمومةلغتنامه دهخدادیمومة. [ دَ م َ ] (ع ص ، اِ) بیابان فراخ بی آب . مفازة دیمومة. (منتهی الارب ). بیابان پهناور و بیابان که در آن آب نباشد. (از اقرب الموارد ذیل ماده ٔ دم م ).
دیمومةلغتنامه دهخدادیمومة. [ دَ م َ] (ع مص ) همیشگی نمودن . (از منتهی الارب ). ثابت و دوام داشتن . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) دوام . (از اقرب الموارد ذیل دم م ). یقال قطعوا دیم
دیموملغتنامه دهخدادیموم . [ دَ ] (ع اِ) بمعنای دیمومة. بیابان فراخ بی آب . (از منتهی الارب ). بیابان پهناور و بیابان که در آن آب نباشد. (از اقرب الموارد ذیل ماده ٔ دم م ).
دیمومتلغتنامه دهخدادیمومت . [ دَ م َ ] (ع اِمص ) مأخوذ از دیمومة عربی بمعنای همیشگی . پیوستگی . دوام . پایندگی . جاویدی . بی کرانگی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دیمومة شود : ازل ه
دیمونهلغتنامه دهخدادیمونه . [ ] (اِخ ) مکانی است در جنوب یهودا و بعید نیست که همان دیبونی باشد. (قاموس کتاب مقدس ).
دیمومتفرهنگ انتشارات معین(دِ یا دَ مَ) [ ع . دیمومة ] 1 - (مص ل .) همیشه بودن ، خلود. 2 - (اِمص .) همیشگی ، دوام .
دیامیملغتنامه دهخدادیامیم . [ دَ ] (ع اِ) ج ِ دیمومة. از ماده ٔ دمم . (اقرب الموارد). رجوع به دیمومة شود.
دیموملغتنامه دهخدادیموم . [ دَ ] (ع اِ) بمعنای دیمومة. بیابان فراخ بی آب . (از منتهی الارب ). بیابان پهناور و بیابان که در آن آب نباشد. (از اقرب الموارد ذیل ماده ٔ دم م ).
دیمومتلغتنامه دهخدادیمومت . [ دَ م َ ] (ع اِمص ) مأخوذ از دیمومة عربی بمعنای همیشگی . پیوستگی . دوام . پایندگی . جاویدی . بی کرانگی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دیمومة شود : ازل ه
دیمومتفرهنگ انتشارات معین(دِ یا دَ مَ) [ ع . دیمومة ] 1 - (مص ل .) همیشه بودن ، خلود. 2 - (اِمص .) همیشگی ، دوام .
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن زیدبن یسار ابوالعباس ثعلب النحوی اللغوی الخراسانی . امام کوفیین در نحو و لغت . و ثقة و بادیانت . وی ایرانی و از موالی بنوشیب