3012 مدخل
۱. شبیه؛ نظیر؛ مثل؛ مانند (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تندیس، خایهدیس، طاقدیس، ◻︎ یکی خانه کردهست فرخاردیس / که بفروزد از دیدن او روان (فرخی: ۲۴۸).۲. (اسم) [قدیمی] شبیه؛ نظیر؛ مثل؛ مانند.
dish, figure, form, likeness, platter, shape, variant
سینی شکل بیضی .
طبق کبير
servis tabağı
دیس .(ع اِ) ج ِ دیسة. (تاج العروس ). رجوع به دیسة شود.
دیث . [ دَ ] (ع مص ) نرم و آسان گردیدن . (از ذیل اقرب الموارد).
دیص . [ دَ ] (ع اِ) نشاط برای سائس . || حرکت بمنظور فرار. (از تاج العروس ).
نام نوعى بازى.
جفتگیرى کردن سگان.
formative
envision
envisage
دیس
دیس بولیک