دیزیلغتنامه دهخدادیزی . (اِ) ظرف طعام پزی کوچک گلین و یا مسین . (ناظم الاطباء). قسمی دیگ سفالین که در آن بیشتر گوشت و گاه آش پزند. دیگ از گل پخته . تی یَرَه . (درتداول مردم قزوین ). (یادداشت مرحوم دهخدا). پی تی .- امثال : پسر خاله یا پسر عموی
دیزیلغتنامه دهخدادیزی . (اِخ ) دهی است از دهستان اشیان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان است . با 2888 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
دجیلغتنامه دهخدادجی . [ دُ ج َی ی ] (ع اِ) در بیت ذیل از منوچهری این کلمه بدین صورت آمده است آیا مراد مرخم دجیل مصغر دجله است ؟ : ای سیدی که با دو کف درفشان توباشد خلیج رومی اندکتر از دجی .(در بعض نسخ : دو نی ، دو پی ، دوجُی ، دو خی ، دو جوی و دو خوی هم آم
دجیلغتنامه دهخدادجی . [ دُ جا ] (ع اِ) تاریکی . تاریکی شب . (غیاث ). ظلمت : گاهی ز صنع ماشطه بر روی خوب روزگلگونه ٔ شفق کند و سرمه ٔ دجی . سعدی .- بدر دجی ؛ پرماه تاریکی : ذره ا
دجیلغتنامه دهخدادجی . [ دُ جا ] (ع اِ) ج ِ دجیة. (منتهی الارب ). رجوع به دجیة شود. || ج ِ دجة. (منتهی الارب ). رجوع به دجة شود.
دزیلغتنامه دهخدادزی . [ دُ ] (اِخ ) (راینهارت ...) دوزی . خاورشناس و مستشرق مشهور هلندی (1820 - 1884م .) وی هلندی بود و زبانهای آلمانی و انگلیسی را خوب میدانسته و در اسپانیا در دانشگاه مادرید استاد زبان و ادبیات عرب بوده است
دیزیجانلغتنامه دهخدادیزیجان . (اِخ ) دهی است از دهستان راهجرد بخش دستجرد شهرستان قم با 538 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
دیزی پزلغتنامه دهخدادیزی پز. [ پ َ ] (نف مرکب ) آبگوشت پز. پی تی پز. آنکه در دیزی آبگوشت پزد فروختن را. (یادداشت مؤلف ).
دیزی بارکردنلغتنامه دهخدادیزی بارکردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پختن آب گوشت در دیزی . (یادداشت مؤلف ). || بکنایه ، بمزاح ، آرمیدن با جفت . مباضعت . (یادداشت مؤلف ).
دیزیجانلغتنامه دهخدادیزیجان . (اِخ ) دهی است از دهستان راهجرد بخش دستجرد شهرستان قم با 538 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
دیزی پزلغتنامه دهخدادیزی پز. [ پ َ ] (نف مرکب ) آبگوشت پز. پی تی پز. آنکه در دیزی آبگوشت پزد فروختن را. (یادداشت مؤلف ).
دیزی بارکردنلغتنامه دهخدادیزی بارکردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پختن آب گوشت در دیزی . (یادداشت مؤلف ). || بکنایه ، بمزاح ، آرمیدن با جفت . مباضعت . (یادداشت مؤلف ).
دردیزیلغتنامه دهخدادردیزی . [ دَ] (اِخ ) دهی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 26 هزارگزی شمال خاوری زرند و 12 هزارگزی خاور راه مالرو زرند به راور. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران
تادیزیلغتنامه دهخداتادیزی . [زی ی ] (اِخ ) ابوعلی حسن بن ضحاک بن مطربن هناد تادیزی بخاری . وی از اسباطبن یسع روایت کند و ابوبکر محمدبن حسن مقری از او روایت دارد. وی به شعبان 326 هَ . ق . درگذشت . رجوع به معجم البلدان (تادیزه ) و انساب سمعانی برگ <span class="hl
فغدیزیلغتنامه دهخدافغدیزی . [ ف ِ ] (ص نسبی ) منسوب به فغدیز که از قرای بخاراست . (سمعانی ). فغاندیزی . رجوع به فغاندیزی شود.