دیریلغتنامه دهخدادیری . (حامص ) (از: دیر + ی حاصل مصدری ) دیر بودن . مقابل زودی . درنگ . صبر: چرا به این دیری آمدید. (از یادداشت مؤلف ) : اگر پدر تو این روزگاریافتی بدانچه تو ب
دیریلغتنامه دهخدادیری . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب است به دیر که جایگاهی است در بصره و قریه ٔ بزرگی است . (از انساب سمعانی ). || نسبت به دیرالعاقول را بعضی دیری گویند. (از تاج العرو
دیر یحنسلغتنامه دهخدادیر یحنس . [ دَ ی ْ رِ ی ُ ح َن ْن َ ] (اِخ ) بنا بگفته ٔ الشابشتی دیری است که در سمنود از توابع حوف مصر واقع است . (از معجم البلدان ).