دیرانیلغتنامه دهخدادیرانی . [ دَ / دِ ] (ع ص نسبی ) منسوب به دیر. ساکن دیر. (تاج العروس ). صاحب دیر. (منتهی الارب ). خداوند دیر. (مهذب الاسماء). راهب . دیرنشین . (یادداشت مؤلف )
دیرانیفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. صاحب دیر.۲. دیرنشین: ◻︎ گفت کای کهنهپیر دیرانی / چیست این کسوت مسلمانی (جامی۱: ۲۹۱).
ابواحمد دیرانیلغتنامه دهخداابواحمد دیرانی . [ اَ اَ م َ دِ دَ ] (اِخ ) یکی از سرداران بغداددر محاربه ٔ دیرالعاقول و از او طبری نام برده است .
ابواحمد دیرانیلغتنامه دهخداابواحمد دیرانی . [ اَ اَ م َ دِ دَ ] (اِخ ) یکی از سرداران بغداددر محاربه ٔ دیرالعاقول و از او طبری نام برده است .
دیرلغتنامه دهخدادیر. [ دَ / دِ ] (ع اِ) خانه ای که راهبان در آن عبادت کنند و غالباً از شهرهای بزرگ بدور است و در بیابانها و قله های کوهها برپا گردد و هر گاه در شهر بنا گردید آن
آنلغتنامه دهخداآن . (ع پسوند)َان . در عربی چون پیش از یاء نسبت درآید شدت و مبالغه ٔ انتساب راست . و گفته اند برای تعظیم و تأکید است : باقلانی . بحری ، بحرانی (شدیدالحمرة). بر
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن ثوابةبن خالد الکاتب . مکنی به ابوالعباس . محمدبن اسحاق الندیم گوید: او احمدبن محمدبن ثوابةبن یونس ابوالعباس کاتب است . این خان