دید زدنلغتنامه دهخدادید زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) برآورد کردن . تخمین کردن قیمت چیزی یا حاصل و وزن زراعت و جز آن را چنانکه مثلاً گویند میوه امساله را ده خروار دید زده اند حرز. خرص
دید زدنفرهنگ انتشارات معین(زَ دَ) (مص م .) (عا.) 1 - تخمین زدن قیمت چیزی ، برآورد کردن حاصل زراعت . 2 - چشم چرانی .
تخمین زدنلغتنامه دهخداتخمین زدن . [ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) برآورد کردن .دید زدن در اندازه . رجوع به تخمین و تخمیناً شود.
دیدفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. = دیدن didan۲. [مجاز] نگاه؛ نظر.۳. [مجاز] قوۀ بینایی. دید زدن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز]۱. برآورد کردن حاصل زراعت یا چیز دیگر.۲. تعیین بها و ارزش چیزی به