دیدیگویش خلخالاَسکِستانی: bind.ər دِروی: bind.ər شالی: bind.əre کَجَلی: bi.(h)ind.ər کَرنَقی: bind.əre کَرینی: bind.əre کُلوری: bind.ər گیلَوانی: bindəre لِردی: bind.ərə
دیدیگویش کرمانشاهکلهری: dɪd گورانی: dɪd/ dɪdtɪ سنجابی: dɪd کولیایی: dɪd زنگنه‌ای: dɪd جلالوندی: dɪt زوله‌ای: dɪt کاکاوندی: dɪt هوزمانوندی: dɪt
دی دیلغتنامه دهخدادی دی . [ دَ دَ ] (ع اِ صوت ) آوازی است که از آن حدی برآورده اند و اصل آن است که نبود برای مردم حدی پس زد اعرابی غلام خود را و گزید انگشتان او را پس میرفت غلام
دیدیمگویش اصفهانی تکیه ای: bemundi طاری: bemundi طامه ای: bomundi طرقی: bemundi کشه ای: bemundi نطنزی: bamu(n)di
دیدیدگویش اصفهانی تکیه ای: bedundi طاری: bedundi طامه ای: bodundi طرقی: bedundi کشه ای: bedundi نطنزی: badu(n)di
میدیدیدگویش اصفهانی تکیه ای: adundi طاری: adundi طامه ای: di:dun طرقی: adundi کشه ای: adundi نطنزی: diy(e)du(n)
دیدینلغتنامه دهخدادیدین . [ دَ دَ ] (اِ) سفر دوام و کوچ همیشه . (آنندراج ). || خادم مطبخ . (آنندراج ).
دیدینلغتنامه دهخدادیدین . [ دَ] (اِ) روزی . || سوم از هر ماه . (آنندراج ). اما صحیح کلمه دی بدین است . رجوع به دی بدین شود.
دید استوانه‌یاختهrod visionواژه‌های مصوب فرهنگستاندیدی که در آن نقش یاخته‌های استوانه‌ای در قیاس با یاخته‌های مخروطی بیشتر است
دید لوله‌ایtunnel vision, gun-barrel visionواژه‌های مصوب فرهنگستاندیدی که در آن میدان دید بسیار محدود است
دید محیطیperipheral vision, indirect visionواژه‌های مصوب فرهنگستاندیدی که در آن محرک در راستای لکۀ زرد شبکیه قرار نمی‌گیرد
دید مرکزیcentral vision, direct vision, foveal visionواژه‌های مصوب فرهنگستاندیدی که در آن محرک مستقیماً در راستای لکۀ زرد شبکیه قرار می‌گیرد