دیادبةلغتنامه دهخدادیادبة. [ دَ دِ ب َ ] (معرب ، اِ) ج ِ عربی دیدب ، دیدبان فارسی است . (یادداشت مؤلف ) : نصبوا علی رؤوس الجبال دیادبة و رقباء لیفحص الهلال . (آثارالباقیة ص 57 چ
دادبهفرهنگ نامها(تلفظ: dād beh) (در قدیم) دارندهی بهترین داد (عدل ، داوری ، دادگری) ؛ (در اعلام) دادبه [در منابع عربی] یا روزبه نامِ عبدالله ابن مقفع نویسنده و مترجم مشهور قرن
دیدبانلغتنامه دهخدادیدبان . [ دَ دَ ](معرب ، اِ) در اصل دیذه بان و معرب شده است . (از تاج العروس ). دیدب ، نگاهبان که معرب است . (از منتهی الارب ). رقیب . (اقرب الموارد). ج ، دیاد
دیده بانلغتنامه دهخدادیده بان . [ دی دَ / دِ ] (اِ مرکب ) (مرکب از دید + ه + بان ). دیده . دیدبان . بمعنی دیدبان که بعربی ربیئه خوانند. (برهان ). دیده دار. (برهان ) (جهانگیری ). جمع
دادبهفرهنگ نامها(تلفظ: dād beh) (در قدیم) دارندهی بهترین داد (عدل ، داوری ، دادگری) ؛ (در اعلام) دادبه [در منابع عربی] یا روزبه نامِ عبدالله ابن مقفع نویسنده و مترجم مشهور قرن
أَحاطَهُ عِلْماً بِـدیکشنری عربی به فارسیخبر دادبه او از , اطلاع داد به او از , مطلع کرد او را از , آگاه کرد او را از , را به اطلاع او رساند
حَجَّفرهنگ واژگان قرآنقصد کرد-قصد کردن(چون هرکس که بخواهد همان مناسکي را که حضرت ابراهيم عليه السلام انجام دادبه جا آورد،بايد قصد خانه خداکند به اين اعمال نيز "حج"مي گويند)