ناباوریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ناباوری، عدم اعتقاد، عدم قبول، نظر مخالف تشکیک، سوء ظن، بدبینی تکذیب، نفی، انکار دگراندیشی، دیگراندیشی، ضدیت، بدعت، لامذهبی بوالهوسی، بیثب
دراندیشیدنلغتنامه دهخدادراندیشیدن . [ دَ اَ دی دَ ] (مص مرکب ) اندیشیدن . اندیشه کردن : امیر بدگمان گشت و دراندیشید و دانست که خشت از جای خود برفت . (تاریخ بیهقی ص 235).دراندیش ارچه ک
دور اندیشیدنلغتنامه دهخدادور اندیشیدن . [ اَ شی دَ ] (مص مرکب ) اندیشه ٔ آینده ٔ دور را کردن . تدبیر آینده نمودن . دوراندیشی . مآل اندیشی . تعمق ؛ دوراندیشیدن در کار و دور اندیشیدن در س
دوراندیشیلغتنامه دهخدادوراندیشی . [ اَ ] (حامص مرکب )صفت و حالت دوراندیش . مآل اندیشی . بینش صحیح آینده . آینده نگری . عاقبت اندیشی . (یادداشت مؤلف ). عاقبت اندیشی و بصیرت و دوربینی