دک شدنلغتنامه دهخدادک شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، رفتن به نهانی . رفتن به خفا و نهانی . بی اطلاع دیگران بشتاب و سرعت رفتن چنانکه هیچ کس نبیند. به چستی و چالاکی و بی
دکفرهنگ مترادف و متضاد۱. دفع، طرد ۲. راس، سر ۳. بنیان، پایه، شالوده ۴. بیبرگوبار، لخت ۵. سایل، گدا ۶. تکدی، سوال، گدایی ۷. استوار، پایدار، محکم ۸. ویرانسازی ۹. هموارسازی
دکلغتنامه دهخدادک . [ دُ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی سگ با پوزه ٔ پهن . (یادداشت مرحوم دهخدا). دگ . و رجوع به دگ شود.
دکلغتنامه دهخدادک . [ دُک ک ] (ع ص ) ج ِ أدک ّ. (منتهی الارب ). رجوع به ادک شود. || ج ِ دَکّاء. (اقرب الموارد). رجوع به دکاء شود.
دکلغتنامه دهخدادک . [ دَ ] (اِ) نصیب و تقدیر. (برهان ). حصه و نصیب و بهره و تقدیر و قضا. (ناظم الاطباء). || گدائی . (برهان ). فقر و گدائی . (ناظم الاطباء). دق . و رجوع به دق ش
دکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. = دک شدن۲. = دک کردن دک شدن: (مصدر لازم) [عامیانه] آهسته از جایی بیرون رفتن و ناپدید شدن. دک کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] کسی را به بهانهای از جایی راندن
جیم شدنلغتنامه دهخداجیم شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، رفتن پنهانی بی آنکه حضار آگاه شوند. غائب شدن و رفتن بی التفات حاضرین . کالیدن . دک شدن .
اضرهزازلغتنامه دهخدااضرهزاز. [ اِ رِ ] (ع مص ) آهسته پنهان رفتن ، یقال : اضرهزّ الی کذا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دک شدن . جیم شدن ، در تداول عامه ٔ فارسی زبانان . (یادداشت م
کُبْکِبُواْفرهنگ واژگان قرآنچندين بار پشت سر هم با رو به زمين افکنده شدند (اين تکرار حروف اصلي نشانه تکرار عملي است که فعل به آن دلالت دارد مثل کلمات دب و دبدب ، ذب و ذبذب ، زل و زلزل ، دک