دک دکلغتنامه دهخدادک دک . [ دِ دِ ] (اِصوت ) حکایت حالت انقباض و انبساط بدن از سرما. لرزیدن بدن بشدت و سختی . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).- دک دک (دیک دیک ) لرزیدن ؛ سخت بلرزه
دک دکلغتنامه دهخدادک دک . [ دِ دِ ] (ع اِ صوت ) اسم صوتی است که بدان خروس را زجر کنند. (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد).
دکدکلغتنامه دهخدادکدک . [ دَ دَ / دِ دِ ] (ع اِ) به معنی دکداک است . ج ، دَکادِک ، دَکادیک . (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به دَکداک شود.
دک زدنلغتنامه دهخدادک زدن . [ دِ زَ دَ ] (مص مرکب ) لرزیدن بدن خواه از سرما یا خوف یا در طلب چیزی . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). دک ِدِک لرزیدن .
دکلغتنامه دهخدادک . [ دِ ] (اِ) لرزیدن ، اعم از سرما یا از خوف یا به طلب چیزی . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). دیک : دک دک (دیک دیک ) لرزیدن ؛ سخت لرزیدن خاصه از سرما.
دکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. = دک شدن۲. = دک کردن دک شدن: (مصدر لازم) [عامیانه] آهسته از جایی بیرون رفتن و ناپدید شدن. دک کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] کسی را به بهانهای از جایی راندن
دکلغتنامه دهخدادک . [ دُک ک ] (ع ص ) ج ِ أدک ّ. (منتهی الارب ). رجوع به ادک شود. || ج ِ دَکّاء. (اقرب الموارد). رجوع به دکاء شود.
دک زدنلغتنامه دهخدادک زدن . [ دِ زَ دَ ] (مص مرکب ) لرزیدن بدن خواه از سرما یا خوف یا در طلب چیزی . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). دک ِدِک لرزیدن .
دکلغتنامه دهخدادک . [ دِ ] (اِ) لرزیدن ، اعم از سرما یا از خوف یا به طلب چیزی . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). دیک : دک دک (دیک دیک ) لرزیدن ؛ سخت لرزیدن خاصه از سرما.
خروسلغتنامه دهخداخروس . [ خ ُ ] (اِ) دیک . نر از ماکیان و مرغ خانگی . (ناظم الاطباء). نرمرغ . مرغ نر. نرینه ٔ مرغ خانگی . خروچ . خروه . خرو. خره . گال . رنگین تاج . خروش . ابوحم
لرزیدنلغتنامه دهخدالرزیدن . [ ل َ دَ ] (مص ) ارتعاد. (تاج المصادر). رعدة. ارتعاش . اهراع . ارتعاص . ارتعاس . تقرقف . مرتعد شدن . تخلج . مصد. تمجمج . شفشفة. رجرجة. (منتهی الارب ).
دکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. = دک شدن۲. = دک کردن دک شدن: (مصدر لازم) [عامیانه] آهسته از جایی بیرون رفتن و ناپدید شدن. دک کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] کسی را به بهانهای از جایی راندن