دکیلغتنامه دهخدادکی . [ دَک ْ کی ی ] (ص نسبی ) منسوب به دکة که نام اجدادی است . (از الانساب سمعانی ).
دکیلغتنامه دهخدادکی . [دِ ] (صوت ) کلمه ٔ تعجب است در تداول عوام . علامت تعجب . زکی . دکیسه . لفظی است برای بیان اعتراض به گفته ٔ کسی با انکار حرف او یا مقابله و معارضه ٔ با او
دکیرهلغتنامه دهخدادکیره . [ دِ رَ / رِ ] (صوت ) کلمه ٔ تعجب است در زبان لوطیان . کلمه ٔ تعجبی است . (یادداشت مرحوم دهخدا). دکی . زکی . دکیسه . و رجوع به دکی و دکیسه و زکی شود.
دکیسهلغتنامه دهخدادکیسه . [ دِ کیس ْ س ِ / دِ س ِ ] (صوت ) کلمه ٔتعجب است در تداول لوطیان و مشتی ها. علامت تعجب و علامت استفهام انکاری است . صوتی است علامت تعجب و گاهی تحقیر را.
دکیناءلغتنامه دهخدادکیناء. [ دُ ک َ ] (ع اِ) دابه ای است کوچک از جنس هوام و احناش . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دکینیهلغتنامه دهخدادکینیه . [ دَ نی ی َ ] (اِخ ) صنفی از فرقه ٔ زیدیه ، و آنان اصحاب فضل بن دکین بوده اند. (از مفاتیح ).
دکینلغتنامه دهخدادکین . [ ] (اِخ )دهی است از بخش زرند شهرستان ساوه . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).