دکةلغتنامه دهخدادکة. [ دَک ْ ک َ ] (ع اِ) اسم المرة است مصدر دک را به معنی یک بار کوفتن و ویران کردن . و رجوع به دَک ّ شود: و حملت الارض و الجبال فدکتا دکةً واحدة. (قرآن 14/69)
دکةلغتنامه دهخدادکة. [ دَک ْ ک َ ] (ع اِ) ریگستان هموار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دوکانچه ٔ برابر و هموار که بر وی نشینند. (منتهی الارب ). دوکان . (دهار). بنائی که
دکةلغتنامه دهخدادکة. [ دِ ک َ ] (ع اِمص ) چربش گرفتگی . (منتهی الارب ). اسم است از مصدر «ودک »، به معنی چرب شدن . (از اقرب الموارد). || (ص ) چرب و چربی دار. (ناظم الاطباء).
دکةلغتنامه دهخدادکة. [ دِک ْ ک َ ] (ع اِ) تحریفی است از «تکة» بمعنی بند شلوار. (از اقرب الموارد). رجوع به تِکّة شود.
دکةلغتنامه دهخدادکة. [ دَک ْ ک َ ] (ع اِ) اسم المرة است مصدر دک را به معنی یک بار کوفتن و ویران کردن . و رجوع به دَک ّ شود: و حملت الارض و الجبال فدکتا دکةً واحدة. (قرآن 14/69)
دکةلغتنامه دهخدادکة. [ دَک ْ ک َ ] (ع اِ) ریگستان هموار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دوکانچه ٔ برابر و هموار که بر وی نشینند. (منتهی الارب ). دوکان . (دهار). بنائی که
دکةلغتنامه دهخدادکة. [ دِ ک َ ] (ع اِمص ) چربش گرفتگی . (منتهی الارب ). اسم است از مصدر «ودک »، به معنی چرب شدن . (از اقرب الموارد). || (ص ) چرب و چربی دار. (ناظم الاطباء).