برآوردکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال دکردن، ارزیابی کردن، درجهبندی کردن، تخمین زدن حدس زدن، فرض کردن
نبتةدیکشنری عربی به فارسیدرکردن (گلوله وغيره) , رها کردن (از کمان وغيره) , پرتاب کردن , زدن , گلوله زدن , رها شدن , امپول زدن , فيلمبرداري کردن , عکسبرداري کردن , درد کردن , سوزش داشتن
مولمدیکشنری عربی به فارسیدردناک , محنت زا , ناراحت کننده , رنج اور , رنجور , وابسته به روان زخم , زخمي , جراحتي , ضربه اي