دکة غذاfood booth, food stand,temporary food service facilityواژههای مصوب فرهنگستانسازهای موقتی برای آمادهسازی عرضه و فروش غذا در مکانهای شلوغ، مانند پارکها و ورزشگاهها و خیابانها
دکۀ غذاconcession standواژههای مصوب فرهنگستانمحلی که مشتریان میتوانند لبچرههای سبک مانند چیپس و بستنی و همچنین غذاهای آماده مانند سوسیس و همبرگر از آن بخرند
تهیة غذای سیارmobile cateringواژههای مصوب فرهنگستانفروش غذای آماده در انواع وسایل نقلیه یا سازههای قابلحمل، مانند کاروان و گاری و دکه و چرخ
فروشگاهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی مغازه، حجره، دکه، گیشه، بساط دستفروشی، بنگاه، نمایشگاه، بوتیک، آژانس، شعبه، نمایندگی، صرافی سوپر، بقالی، سوپرمارکت، فروشگاه بزرگ، فروشگاهها
غذادهلغتنامه دهخداغذاده . [ غ ِ / غ َ دِه ْ ] (نف مرکب ) غذادهنده . طعام دهنده . مغذی : غم ز دل زاد و خورد خون دلم خون مادر غذاده پسر است .خاقانی .
ده کیالغتنامه دهخداده کیا. [ دِه ْ ] (اِ مرکب ) رئیس ده و مقدم ده . (غیاث ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). به معنی دهخداست . (فرهنگ جهانگیری ). مقدم ده . (از شرفنامه ٔ منیری ). کدخدا.