دژوارلغتنامه دهخدادژوار. [ دُژْ ] (ص مرکب ) دشوار. دشخوار. مشکل . صعب . سخت . و رجوع به دشوار شود.- دژوارحالی ؛ دشوارحالی . تنگدستی . بی نوایی . و رجوع به دشوارحالی شود.
دوار البحردیکشنری عربی به فارسیدريازده , مبتلا به استفراغ وبهم خوردگي حال در سفر دريا , دريا زدگي , تهوع وبهم خوردگي حال در سفر دريا