دچارلغتنامه دهخدادچار. [ دُ ] (اِ) دو چار. دو چهار. ملاقات کردن . رسیدن دو کس بهمدیگر بیک ناگاه و یا بی خبر. (برهان ). تصادم ناگهانی دو تن بهم . رسیدن به ناموافقی یا جانوری درند
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) جرجانی (سید...) بن حسن بن محمدبن محمودبن احمد حسینی مکنی به ابوابراهیم و ابوالفضائل و ملقب به زین الدین (یا شرف الدین ). در نامه ٔ دانشو
ویتامینلغتنامه دهخداویتامین . (فرانسوی ، اِ) (از: ویتا، زندگی ، لاتینی + مین = منبع، فرانسوی ) (اصطلاح پزشکی ) ماده ای که به مقدار بسیار کم وجودش برای رشدونمو و نگهداری و اعمال و ا
infectingدیکشنری انگلیسی به فارسیآلوده کردن، الوده کردن، گند زده کردن، مبتلا و دچار کردن، عفونی کردن، سرایت کردن، پر کردن
infectsدیکشنری انگلیسی به فارسیآلوده می کند، الوده کردن، گند زده کردن، مبتلا و دچار کردن، عفونی کردن، سرایت کردن، پر کردن
infectدیکشنری انگلیسی به فارسیآلودگی، الوده کردن، گند زده کردن، مبتلا و دچار کردن، عفونی کردن، سرایت کردن، پر کردن