دار سوق التمرلغتنامه دهخدادار سوق التمر. [ رُ قِت ْ ت َ ] (اِخ ) سرایی در نزدیکی باب الغربة که اکنون مسدود و به دارالقطنیة معروف است . (معجم البلدان ).
undernourishedدیکشنری انگلیسی به فارسیناراحت کننده است، دچار سوء تغذیه، بد تغذیه شده، گرفتار سوءتغذیه
زبدلغتنامه دهخدازبد. [ زُ ] (ع اِ) کفک شیر و سرشیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج العروس ). || آنچه بوسیله ٔ جنبانیدن و حرکت دادن (مشک و مانند آن ) از شیر گاوو گوسفند گرفته می
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ] (اِخ ) زهراوی خلف بن عباس القرطبی . وی در تاریخ طب بزرگترین نماینده و معرف جرّاحی عرب است و کتب او از مراجعی است که جرّاحان قرون وسط
مگسلغتنامه دهخدامگس . [ م َ گ َ ] (اِ)جانوری است کوچک و بالدار و پرنده که به تازی ذباب گویند. (ناظم الاطباء). ذباب . (زمخشری ) (ترجمان القرآن ). در اوستایی ، مخشی (پشه ، مگس ).