دچار خوردنلغتنامه دهخدادچارخوردن . [ دُ خُور / خُر دَ ] (مص مرکب ) ملاقی گشتن از ناگاهان به امری ناسازگار یا ددی یا شخصی .
دچارلغتنامه دهخدادچار. [ دُ ] (اِ) دو چار. دو چهار. ملاقات کردن . رسیدن دو کس بهمدیگر بیک ناگاه و یا بی خبر. (برهان ). تصادم ناگهانی دو تن بهم . رسیدن به ناموافقی یا جانوری درند
درگیر شدنلغتنامه دهخدادرگیر شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گرفتار شدن . دچار آمدن . دچار خوردن . برخورد کردن . مواجه شدن . در محل نزاع و زد و خورد قرار گرفتن ، و این بیشتر در اصطلاح
دوچارلغتنامه دهخدادوچار. [ دُ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) هشت . دوبار چهار. || دچار. ملاقات ناگهانی و بدون انتظار. (ناظم الاطباء). برخورد. رویاروی قرار گرفتن . ملاقات . (از
مصادفلغتنامه دهخدامصادف . [ م ُ دِ ] (ع ص ) آنکه می یابد کسی را و ملاقات می کند. (ناظم الاطباء). یابنده و بیننده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). روبروشونده . برخوردکننده . راست آیند
تنگ افتادنلغتنامه دهخداتنگ افتادن . [ ت َ اُ دَ ] (مص مرکب ) تنگ افتادن ِ کار؛ لازم تنگ گرفتن کار. (از آنندراج ). سخت و پیچیده و مشکل گردیدن امری : رفتن یار سفرپیشه ٔ من تنگ افتادبا ک