دِلْ شُوْرَگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی دغدغه داشتن ، نگرانی ، نفوس بد زدن ، افکار بد داشتن درباره اتفاق بدی که احتمال دارد بیفتد.
دل شورواژهنامه آزاددِلْ شُوْرَ:(delshowra) در گویش گنابادی یعنی دغدغه داشتن ، نگرانی ، نفوس بد زدن ، افکار بد داشتن درباره اتفاق بدی که احتمال دارد بیفتد.
دل شورالغتنامه دهخدادل شورا. [ دِ ] (اِ مرکب ) در لهجه ٔ اهل خراسان ، تهوع . (یادداشت مرحوم دهخدا). || شوریدن دل . دلشوره . رجوع به دلشوره شود.
شوره دللغتنامه دهخداشوره دل . [ رَ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب است و 466 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
دل شورواژهنامه آزاددِلْ شُوْرَ:(delshowra) در گویش گنابادی یعنی دغدغه داشتن ، نگرانی ، نفوس بد زدن ، افکار بد داشتن درباره اتفاق بدی که احتمال دارد بیفتد.
دل شورالغتنامه دهخدادل شورا. [ دِ ] (اِ مرکب ) در لهجه ٔ اهل خراسان ، تهوع . (یادداشت مرحوم دهخدا). || شوریدن دل . دلشوره . رجوع به دلشوره شود.
شور زدنلغتنامه دهخداشور زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) (...دل ) دل شور زدن . در تداول زنان ، مضطرب و نگران بودن برای غایبی یا امری مکروه که سپس اتفاق می افتد. دلواپس بودن . در هراس بود
شوریدهلغتنامه دهخداشوریده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف )درهم . آشفته . منقلب . دگرگون : چون رسول دررسید جواب بفرستاد که خراسان شوریده است و من به ضبطآن مشغول بودم . (تاریخ بیهقی چ ادی
منفرثلغتنامه دهخدامنفرث . [ م ُ ف َ رَ ] (ع ص ) زن باردار که دل وی بشورد. (از منتهی الارب ). زن باردار شوریده و گویند انها لمنفرث بها. (ناظم الاطباء): منفرث بها؛ زن باردار که دل