دیرگسللغتنامه دهخدادیرگسل . [ گ ُ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) آنکه دیر گسلد. آنچه سخت گسلد... که بسختی جدا شود از چیزی . که دوستی و عهد به آسانی نبرد. (یادداشت مؤلف ).
دیرساللغتنامه دهخدادیرسال . (ص مرکب ) سالخورده . کهن . دیرساله . کنایه از معمر و کلان سال . دیرینه دور. دیرینه بود و دیرینه روز. (آنندراج ). کهن سال . کهنه . قدیم : چو روز اسعد از این چرخ دیرسال فرورفت ز چرخ ناله ٔ وا اسعداه زود برآمد. خاقان