دوکاردهلغتنامه دهخدادوکارده . [ دُ دَ / دِ ] (ص نسبی ) دو بار به کارد کشیده شده یا از دم کارد گذشته . کشیدن دو کارد را بر گوشت گویند به جهت قیمه کردن . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی
دوکارهلغتنامه دهخدادوکاره . [ دُ رَ / رِ ] (ص نسبی ) که دو عمل را شاید. که به دو کار آید. که به دو کار خورد. که دو مصرف دارد. که برای دو امر بکار رود؛ مرد یا میز دوکاره ، مرد قلم
دوکاردلغتنامه دهخدادوکارد. [ دُ ] (اِ مرکب ) مقراض و جلمان . (ناظم الاطباء) (دهار). آلتی است به شکل ناخن برا یعنی مقراض که درزیان جامه بدان بُرند و به عربی آن را جلمان و هر فرد او
دوکاردیلغتنامه دهخدادوکاردی . [ دُ ] (اِ مرکب ) دو کارد ضربتی و مشتی که بر زیر گلو زنند. (برهان ). رجوع به دو کارد شود.
یاسجلغتنامه دهخدایاسج . [ س ِ / س ُ ] (اِ) تیر پیکان دار و بعضی گفته اند تیری است که پادشاهان نام خود را بر آن نویسند و یاسُچ هم آمده است . (برهان ). تیر. (جهانگیری ). تیر دوکار
دوکارهلغتنامه دهخدادوکاره . [ دُ رَ / رِ ] (ص نسبی ) که دو عمل را شاید. که به دو کار آید. که به دو کار خورد. که دو مصرف دارد. که برای دو امر بکار رود؛ مرد یا میز دوکاره ، مرد قلم
دوکاردلغتنامه دهخدادوکارد. [ دُ ] (اِ مرکب ) مقراض و جلمان . (ناظم الاطباء) (دهار). آلتی است به شکل ناخن برا یعنی مقراض که درزیان جامه بدان بُرند و به عربی آن را جلمان و هر فرد او
دوکاردیلغتنامه دهخدادوکاردی . [ دُ ] (اِ مرکب ) دو کارد ضربتی و مشتی که بر زیر گلو زنند. (برهان ). رجوع به دو کارد شود.