دوژلغتنامه دهخدادوژ. (اِ) نجاست . || فضله ٔ لکلک . (ناظم الاطباء). دوزه . || بن لاک . براز. لاک مصفی . دوزه . || خرطوم مگس و جز آن . (ناظم الاطباء).
دوژایلغتنامه دهخدادوژای . (اِ) دورای و دوزای . مزمار و نایی که مطربان می نوازند. (ناظم الاطباء). رجوع به مترادفات کلمه شود.
دوژنهلغتنامه دهخدادوژنه . [ ژَ ن َ / ن ِ ] (اِ) زنبور عسل . || پشه . || نیش . (ناظم الاطباء). نیش پشه و زنبور و کنه . (شرفنامه ٔ منیری ). دوزنه . || ناوک . (ناظم الاطباء). رجوع ب
دوژنه دارلغتنامه دهخدادوژنه دار. [ ژَ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) دوزنه دار. رجوع به دوژنه و دوزنه دار شود.
دوژهلغتنامه دهخدادوژه . [ ژَ / ژِ ] (اِ) (از ماده ٔ دوسیدن ) نام قسمی خار است . (یادداشت مؤلف ). گیاهی است که به جامه آویزد و آن را سکک نیز گویند و به هندیش خنجره نامند. (شرفنا
دوژایلغتنامه دهخدادوژای . (اِ) دورای و دوزای . مزمار و نایی که مطربان می نوازند. (ناظم الاطباء). رجوع به مترادفات کلمه شود.
دوژنهلغتنامه دهخدادوژنه . [ ژَ ن َ / ن ِ ] (اِ) زنبور عسل . || پشه . || نیش . (ناظم الاطباء). نیش پشه و زنبور و کنه . (شرفنامه ٔ منیری ). دوزنه . || ناوک . (ناظم الاطباء). رجوع ب
دوژنه دارلغتنامه دهخدادوژنه دار. [ ژَ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) دوزنه دار. رجوع به دوژنه و دوزنه دار شود.
دوژهلغتنامه دهخدادوژه . [ ژَ / ژِ ] (اِ) (از ماده ٔ دوسیدن ) نام قسمی خار است . (یادداشت مؤلف ). گیاهی است که به جامه آویزد و آن را سکک نیز گویند و به هندیش خنجره نامند. (شرفنا