چینش دوـ دوtwo-by-two seating, 2+2 seatingواژههای مصوب فرهنگستانچینش عرضی صندلیها در وسایل نقلیۀ عمومی بهنحویکه در هر ردیف دو صندلی در هر سوی راهرو قرار گیرد
مکملِ دوtwo's complement, complement on twoواژههای مصوب فرهنگستانمکملی که برای هر عدد دودویی، با افزودن یک به مکملِ یک آن به دست میآید
پیوند سهمرکزی دوالکترونیthree-center two-electron bondواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیوند شیمیایی چندمرکزی که در آن سه اتم، دو الکترون را میان خود به اشتراک میگذارند
چینش دوـ یکtwo-by-one seating, 2+1 seatingواژههای مصوب فرهنگستانچینش عرضی صندلیها در وسایل نقلیۀ عمومی بهنحویکه در هر ردیف دو صندلی در یک سوی راهرو و یک صندلی در سوی دیگر آن قرار گیرد
دیپلماسی مسیر دوsecond track diplomacy, track two diplomacy, citizen diplomacyواژههای مصوب فرهنگستاندیپلماسیای که از مجاری غیررسمی مانند سفر ورزشکاران و هنرمندان یا تبادل نظر دانشگاهیان و اندیشهوران دنبال میشود
دووملغتنامه دهخدادووم . [ دُ / دَ ] (اِ) درخت مقل . (ناظم الاطباء). درختی است که مقل ازرق صمغ آن درخت است . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به دوم شود.
دوویلغتنامه دهخدادووی . [ دَ وَ وی ی ] (ع اِ) کس : ما به دووی ؛ نیست در آن کسی . (از منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به دَوی ّ شود.
دوویرلغتنامه دهخدادوویر. [ دُ ] (اِ) دبیر و نویسنده و منشی . (ناظم الاطباء). دبیر و نویسنده و منشی را گویند و دوویر از آن جهت می گویند که به دو هنر آراسته است : یکی هنر فضل و دیگری هنر خط، چه ، ویر به معنی هنرباشد. (برهان ) (آنندراج ). || استاد و معلم ، مدرس زبان . (ناظم الاطباء). و رجوع به دب
دوویرانلغتنامه دهخدادوویران . [ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایوان بخش گیلان شهرستان شاه آباد. واقع درهزارگزی شمال جوی زر و 1/5هزارگزی شوسه ٔ شاه آباد به ایلام . سکنه ٔ آن 250 تن . آب آن از رود کنگیر. (از فرهنگ جغرافیایی ایران
دووملغتنامه دهخدادووم . [ دُ / دَ ] (اِ) درخت مقل . (ناظم الاطباء). درختی است که مقل ازرق صمغ آن درخت است . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به دوم شود.
دوویلغتنامه دهخدادووی . [ دَ وَ وی ی ] (ع اِ) کس : ما به دووی ؛ نیست در آن کسی . (از منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به دَوی ّ شود.
دوویرلغتنامه دهخدادوویر. [ دُ ] (اِ) دبیر و نویسنده و منشی . (ناظم الاطباء). دبیر و نویسنده و منشی را گویند و دوویر از آن جهت می گویند که به دو هنر آراسته است : یکی هنر فضل و دیگری هنر خط، چه ، ویر به معنی هنرباشد. (برهان ) (آنندراج ). || استاد و معلم ، مدرس زبان . (ناظم الاطباء). و رجوع به دب
دوویرانلغتنامه دهخدادوویران . [ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایوان بخش گیلان شهرستان شاه آباد. واقع درهزارگزی شمال جوی زر و 1/5هزارگزی شوسه ٔ شاه آباد به ایلام . سکنه ٔ آن 250 تن . آب آن از رود کنگیر. (از فرهنگ جغرافیایی ایران
بُز دِ مِیدوو بِچِه یِش دِ دِگدووگویش گنابادی یک ضرب المثل گنابادی میباشد و کنایه از این است که مادر سرگرم کارهای خودش است و توجهی به بچه ندارد و نمیداند بچه هایش چکار میکنند و چه خطراتی بچه یا بچه ها را تهدید میکند. بز در بیرون و بچه اش در اتاقک طبخ غذا در غذاپزی های قدیمی (دِگْدو).کنایه از این است که در شرایط اضطراری و اتفاقات مهم در زندگی بی