دونلغتنامه دهخدادون . (ع ص ) پست . فرود. مقابل عالی . مردم پست و فرومایه . ج ، دونان . (ناظم الاطباء). هر شخص یا چیز اخس و ادنی از حیث ارزش و منزلت . شخص فرومایه و پست . ج ، دو
شاگردلغتنامه دهخداشاگرد. [ گ ِ ] (اِ) آموزنده ٔ علم یا هنر نزد کسی . (فرهنگ نظام ). کسی که در نزد معلم و استاد تحصیل علم و کمال یا صنعت کند و کسی که در مدرسه به تحصیل بپردازد. تل
حسنلغتنامه دهخداحسن . [ ح َ س َ ] (ع اِ) (حدیث ...) در اصطلاح علم درایت نوعی از احادیث به این لقب شناخته شود. آملی گوید: و حسن آن است که در اسناد آن تهمتی نباشد،و شاذ نبود... و
کملغتنامه دهخداکم . [ ک َ ] (ص ، ق ) اندک باشد که در مقابل بسیار است . (برهان ) (آنندراج ). اندک و قلیل . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). قلیل . نذر. یسیر. اندک . نزیر.
زیرلغتنامه دهخدازیر. (ق ، اِ، حرف اضافه ) نقیض بالا. (برهان ). یعنی پایین . پهلوی «ازیر» ، «اژر» ، «هچ -اذر» ، از اوستایی «هچا + اذئیری » ، کردی «ژیر» ، بلوچی عاریتی «چره » و «