دونیمهلغتنامه دهخدادونیمه . [ دُ م َ / م ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دو نیم . دو نصف . به دو نصف تقسیم شده (یادداشت مؤلف ) : هر آن که چون قلمت سر به حکم برننهددو نیمه باد سرش تا به س
چهارپاره کردنلغتنامه دهخداچهارپاره کردن . [ چ َ / چ ِ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوبار دونیمه کردن . رجوع به چهارپاره شود.
تنصیفلغتنامه دهخداتنصیف . [ ت َ ] (ع مص ) به دو نیم کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دونیم کردن چیزی را و از هم
تولغتنامه دهخداتو. (اِ) بمعنی پرده و ته و لا می باشد، چنانکه گویند توبرتو، یعنی پرده برپرده و لای برلای و ته برته . (برهان ) (آنندراج ). پرده باشد و آن را تاه و توه نیز گویند.
شقه کردنلغتنامه دهخداشقه کردن . [ ش ِ ق ْ / ش َق ْ ق َ / ق ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به دو نیم کردن . نصف کردن . دونیمه ساختن . (یادداشت مؤلف ). دوپاره کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : تو