دودنگهلغتنامه دهخدادودنگه . [ دُ دَ گ َ ] (اِخ ) دودانگه . دهی است از مضافات شوشتر. (از لغت محلی شوشتر).
دودنگهلغتنامه دهخدادودنگه . [ دُ دِ گ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) همه چیز را گویند که دو مرتبه به جایی که باید برسد عموماً. رجوع به دودانگه شود. || آبی که به دو برد به زمین رسانند خصو
دورنگهلغتنامه دهخدادورنگه . [ دُ رَگ َ / گ ِ ] (ص نسبی ) دارای دولون . صاحب رنگی با رنگ دیگر: چای دورنگه در تداول کودکان ؛ استکان چای که در نیم زیرین آن آب گرم قند در آن حل شده ری
مزاملةلغتنامه دهخدامزاملة. [ م ُ م َ ل َ ] (ع مص ) عدیلی کردن بر یک زامله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دولنگه ٔ بار شتر را برابر کردن . (ناظم الاطباء). || ردیف شدن . (یادداشت به خ
جفتلغتنامه دهخداجفت . [ ج ُ ] (ص ، اِ) زوج . مقابل فرد. (برهان ). ضد طاق . (انجمن آرا). هر عددی که نصف صحیح دارد مثل دو و چهار و شش و مقابل آن تا و طاق است مثل یک و سه و پنج .
یک لتهلغتنامه دهخدایک لته . [ ی َ / ی ِ ل َ ت َ / ت ِ ] (ص نسبی ) یک لخت . یک لت . یک لنگه . که یک مصراع دارد. مقابل دولختی .مقابل دولتی . مقابل دولنگه . و رجوع به یک لخت شود.