دولت گرایلغتنامه دهخدادولت گرای . [ دَ / دُو ل َ گ ِ ] (نف مرکب ) دولت گرا. مشتاق قدرت و سلطنت و حکمرانی . (ناظم الاطباء). که به دولت گرایش دارد. دولت خواه . دولت پرست . که به حکومت
دولت گرایلغتنامه دهخدادولت گرای . [ دَ ل َ گ ِ ] (اِخ ) دولت گرای خان اول ، ششمین خان از خانان قریم (قرم ) پسر مبارک گرای سلطان است که به سال 958 هَ .ق . از طرف سلطان سلیمان به مقام
غازی گرای خانلغتنامه دهخداغازی گرای خان . [ گ ِ ](اِخ ) (ابن الحاج سلیم گرای خان ) یکی از خانان قرم (کریمه ) است که در آغاز خانی برادرش دولت گرای خان ، به منصب نورالدینی منصوب شد و بنظام
غازی گرایلغتنامه دهخداغازی گرای . [ گ ِ ] (اِخ ) (دوم ) یکی از خانان کریمه و پسر دولتگرای خان است . وی درزمان خانی برادر ارشدش محمدگرای ، با او به محاربه ٔ ایران رفته و در موقع عودت
دولتلغتنامه دهخدادولت . [ دَ / دُو ل َ ] (ع اِ) ثروت و مال . نقیض نکبت . مال اکتسابی و موروثی . (ناظم الاطباء). مال . مال و ظفر را دولت بدان سبب گویند که دست به دست میگردد. (از
عنان سست کردنلغتنامه دهخداعنان سست کردن . [ع ِ س ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به توقف و سکون گراییدن . قصد توقف او کردن . کوتاهی و مسامحه کردن : کاری که صلاح دولت توست در جستن آن مکن عنان سست .
قرملغتنامه دهخداقرم . [ ق ُ رُ ] (اِخ ) (خانان ...) (حدود 823 - 1197 هَ . ق . / 1420 - 1783 م .) این طایفه یکی از شعب سه گانه ٔ خاندان طغاتیمور و مهمترین آن خاندان است که قلمرو