دولت سایهshadow cabinetواژههای مصوب فرهنگستانهیئت وزیران منتخب جناح مخالف که درصورت پیروزی آن جناح جای هیئت وزیران حاکم را میگیرد
مغرورلغتنامه دهخدامغرور. [ م َ ] (ع ص ) فریفته . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گول خورده و فریفته شده . (ناظم الاطباء) : تو مغرور خویشی ندانی همی که
احمدخانلغتنامه دهخدااحمدخان . [ اَ م َ ] (اِخ ) مؤلف مجمل التواریخ و القصص آرد (ص 408): ملکشاه بن محمد... پادشاهی خجسته دولت و سایه ای بود بر سپاهی و رعیت ، پس سوی ماوراءالنهر رفت
نیازیلغتنامه دهخدانیازی . (اِخ ) از مردم بدخشان و از شاعران قرن دهم و یازدهم است . او راست :از گرمی آفتاب محشر چه غم است گر جام بود به سایه ٔ دولت تو.(از صبح گلشن ص 571). و رجوع
بمنهلغتنامه دهخدابمنه . [ ب ِ م َن ْ ن ِ هَِ ] (ع ق مرکب ) به نعمتش . به نعمت خداوند. (از فرهنگ فارسی معین ). سوگند به نعمت او.- بمنه وَ جوده ؛ به نعمتش و بخشش اش . (از فرهنگ ف
حشمتلغتنامه دهخداحشمت . [ ح ِ م َ ] (ع اِ) شکوه . شکه . (لغت نامه ٔ اسدی ). احتشام . جاه و جلال . جاه . دبدبة. بزرگی . حرمت . احترام . آب . محل . قدر. منزلت . اعتبار. آب رو. شرم