دوغ کرۀ کشتشدهcultured buttermilkواژههای مصوب فرهنگستاندوغ کرهای که با اضافه کردن مایع لاکتیکی، بهوسیلۀ باکتریهای لاکتیک ترش شده باشد
دوغ کرۀ ترشsour buttermilkواژههای مصوب فرهنگستاندوغ کرهای که بهصورت طبیعی بهوسیلۀ باکتریهای لاکتیک ترش شده باشد
دول کرشلغتنامه دهخدادول کرش . [ ک ِ رَ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) یعنی دول «دلو» بگیرش ، به معنی برخیز و بگیر و آن بازیی است که اطفال کنند بدین نحو که جمعی حلقه زنند و بر سر پا
دول کرولغتنامه دهخدادول کرو. [ دُ ک ِ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گاورود بخش حومه ٔ شهرستان سنندج . واقع در 42هزارگزی جنوب سنندج با 110 تن سکنه . آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغ
آنینفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخم کوچک سفالی که دوغ در آن بریزند و بزنند تا کرۀ آن گرفته شود؛ خمچه.
چغفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. چوبی که با آن ماست یا دوغ را در خم یا تغار بههم میزنند تا کرۀ آن جدا شود.۲. چرخ کوچک دستی که زنان با آن نخ میریسند.
دوغلغتنامه دهخدادوغ . (اِ) شیری که زبد آن را بگیرند و ماده ٔ پنیری آن بر جای باشد. (بحر الجواهر). شیر ترش مسکه گرفته . (ناظم الاطباء). شیری که از وی مسکه بر آورده باشند که جغرا