دو ضربلغتنامه دهخدادو ضرب . [ دُ ض َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) ضرب دو نوبت . دوضربه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوضربه شود.
دوضربهلغتنامه دهخدادوضربه . [ دُ ض َ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) (از: دو + ضرب + ه ) دوضرب . ضرب در دو نوبت . دوضربه زدن . دوبار. زدن . || کنایه است از دوجا متمتع شدن چنانکه دل
دوضربیلغتنامه دهخدادوضربی . [ دُ ض َ ] (ص نسبی ) (اصطلاح موسیقی ) یکی از اقسام میزان ساده است . میزان دو ضربی بواسطه ٔ کسر 34 تعیین شده و نشان می دهد که میزان باید از نوت یا سکوته
دوضربهلغتنامه دهخدادوضربه . [ دُ ض َ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) (از: دو + ضرب + ه ) دوضرب . ضرب در دو نوبت . دوضربه زدن . دوبار. زدن . || کنایه است از دوجا متمتع شدن چنانکه دل
دوضربیلغتنامه دهخدادوضربی . [ دُ ض َ ] (ص نسبی ) (اصطلاح موسیقی ) یکی از اقسام میزان ساده است . میزان دو ضربی بواسطه ٔ کسر 34 تعیین شده و نشان می دهد که میزان باید از نوت یا سکوته
مارشفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهقطعۀ موسیقی دوضربی یا چهارضربی با ضربههای محکم و مقطع که هنگام حرکت سربازان برای هماهنگ کردن گامهای آنها نواخته میشود.
سایر ورزشهافرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی رزشها، پرورش اندام، بدنسازی، بادیبیلدینگ، بادیشیپر وزنهبرداری:اسکات، یکضرب، دوضرب، وزنه، هالتر شمشیربازی، بولینگ، پاتیناژ، اسکی، آلپاین