دوصلغتنامه دهخدادوص . [ دَ / دِوْص ْ ] (اِ) دوس . آب آهن تاب که در آن آهن تافته شده اندازند. (اختیارات بدیعی ) (ناظم الاطباء). آبی که از جوهر آهن حاصل شود. (از صیدنه ٔ ابوریحان
دوسلغتنامه دهخدادوس . [ دَ ] (ع اِمص ) خواری . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). خفیفیت . (ناظم الاطباء).
دوسلغتنامه دهخدادوس . [ دَ / دَ وَ ] (اِ) آب آهن تاب ؛ یعنی آبی که در آن آهن تافته شده اندازند. (ناظم الاطباء). ماء الحدید. (یادداشت مؤلف ). دوص .
دوصرلغتنامه دهخدادوصر. [ دَ ص َ ] (معرب ، اِ) معرب دو سر فارسی که تلخ دانه باشد. (ناظم الاطباء). گیاهی است که بالای زراعت باشد. (منتهی الارب ). رجوع به دوسر شود.
دأصلغتنامه دهخدادأص .[ دَ ءَ ] (ع مص ) فیریدن و سخت شادان شدن . || آکنده گوشت شدن شتران از فربهی . (منتهی الارب ).
دوصرلغتنامه دهخدادوصر. [ دَ ص َ ] (معرب ، اِ) معرب دو سر فارسی که تلخ دانه باشد. (ناظم الاطباء). گیاهی است که بالای زراعت باشد. (منتهی الارب ). رجوع به دوسر شود.
آتش فروزفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= آتشافروز: ◻︎ بیامد دوصد مرد آتشفروز / دمیدند، گفتی شب آمد به روز (فردوسی: ۲/۲۳۴).
چلاق÷چلاغواژهنامه آزادکلمات چلاق و چلاغ به دوصورت نوشته و معنی دارد چلاق= نرم، لنگ =ماننده از پا انداختن. چلاغ=بیشتر معنی وکاربردی پزشکی دارد.