دوشیزگیلغتنامه دهخدادوشیزگی . [ زَ / زِ ] (حامص ) بکارت و دخترگی . (ناظم الاطباء). دختری . (از شرفنامه ٔ منیری ). باکره بودن . (فرهنگ لغات ولف ). عذار. عذرت . دختری . (یادداشت مؤلف ). عذرة. بکارت . (دهار). قضة. عذر. (منتهی الارب ) :
دوشیزگیvirginityواژههای مصوب فرهنگستانحالتی که نمایانگر زنی است که هرگز رابطۀ جنسی نداشته است متـ . باکرگی
دوشیزهلغتنامه دهخدادوشیزه . [ زِ / زَ ] (ص ، اِ) دخترک نارسیده که مساس نکرده باشندش و به تازیش باکره خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). دختر بکر و زن جوان که هنوزنزدیک مرد نشده باشد. (غیاث ). دختر بکر را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ). باکره و ماری و دخت
ابوعذرلغتنامه دهخداابوعذر. [ اَ ع ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) ابوعذرزنی ؛ آنکه دوشیزگی او برداشت . (المزهر). دوشیزگی برنده . ابوعذرالمراءة؛ آنکه دوشیزگی او بگرفت . نخستین مرد که با دوشیزه ای آرمد. || مبتکر امری .