دوس بن عدنانلغتنامه دهخدادوس بن عدنان . [ دَ س ِ ن ِ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. پدر قبیله ای است . (منتهی الارب ) (از تاریخ گزیده ص 219). دوس بن عدنان بن زهران ، از دشنوءةاز قحطان ، جدی جا
دوس بن عدنانلغتنامه دهخدادوس بن عدنان . [ دَ س ِ ن ِ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. پدر قبیله ای است . (منتهی الارب ) (از تاریخ گزیده ص 219). دوس بن عدنان بن زهران ، از دشنوءةاز قحطان ، جدی جا
جرموزیلغتنامه دهخداجرموزی . [ ج ُ ] (اِخ ) جهوربن سفیان بن حرث اسدی . از مردم بصره بود و غرایب روایت میکرد. سمعانی گوید:نمیدانم این شخص پسر جرموز است که قاتل زبیربن عوام بود یا غی
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی دؤاد فرج بن جریربن ملک بن عبداﷲبن عبادبن سلام بن عبدهندبن لخم بن مالک بن قیض بن منعةبن برجان بن دوس بن الدّئل بن امیّةبن حذیفةب
عمرانلغتنامه دهخداعمران . [ ع َ ] (اِخ ) (أبرق ...) موضعی است به دیار عرب . نام آن در شعر دوس بن ام غسان یربوعی آمده است . (از معجم البلدان ).
جدیدیلغتنامه دهخداجدیدی . [ ج ُ دَ ] (اِخ ) عبدالملک بن شداد جدیدی که منسوب است به جدیدبن حاضربن اسدبن عائدبن مالک بن عمروبن مالک بن فهم بن عنم بن دوس . وی از عبداﷲ بن ابی سلیمان